سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبا
بالاتر از فاجعه
نوشته شده در  چهارشنبه 87/6/20ساعت  2:27 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

وقتی بعضی از عکس ها یا بولوتوث هایی را که می بینم  باورش برایم سخته که این رفتارها اتفاق افتاده یک جوری می خواهم دلم را راضی کنم که بلکه ساختگی. چند روز پیش که به سینما در شهر ... رفته بودم چیزهایی را دیدم که بدجوری متاسفم! نمی دونم متاسفم برای جامعه , برای مردم, برای جوانهای این جامعه , برای فرهنگ  این جامعه یا اصلا بهتر بگم برای همه متاسفم!

فقط تعداد محدودی برای دیدن فیلم به سینما آمده بودند بعضی هاشون اصلا نفهمیدن موضوع فیلم چی بود, بازیگران فیلم چه کسانی بودند حتی شاید نمی دونستند اسم این فیلمی که داره نمایش داده میشه چه هست!

با اینکه زدن این حرفها برایم سخته ولی این رفتارها وجود داشت سالن سینما تبدیل شده بود به یک مکان هوسبازی و شهوت رانی. پسر و دخترهایی که سالن تاریک سینما را با اتاق تاریک و تنها اشتباه گرفته بودند آنقدر غرق شهوت بودند که نمی فهمیدند چه کاری انجام میدهند نمی فهمیدند در یک محیط عمومی هستند نمی فهمیدند, هیچ چیز نمی فهمیدند. وقتی پسر ودختری را به خاطر رفتار رسوا و زشتی که داشتند از سالن بیرون کردند بعضی ها حساب کار خودشون کردند. از یک طرف حالم ازاون دختر بهم می خورد از یک طرف هم دلم برایش می سوخت, شاید سنش به 20 سال هم نمی رسید. نمی فهمید که این رفتارها هوس بازی .

دائم به این فکر می کنم که اگر یک نوجوان 10 ,12ساله یا خانواده ام همراهم بودند چه کار می کردم.

شاید اگر پدر و مادرم بودند دیگر نمی گذاشتند به سینما بروم واقعا آن روز سینما محیط کثیفی بود ولی نمی دانم اگر نوجوانی همراهم بود چه می کردم , اونو باید بیرون می آوردم یا اینکه با این مشکلات موجود در جامعه آشنا می کردم.  

 

پی نوشت

دکتر شریعتی در خاطراتش نوشته:در آلیانس فرانسه در پاریس درس زبان می خواندم همکلاسی داشتم از اسپانیا. گفت از کجایی؟ گفتم از ایران . گفت خوش به حال مردهای ایران در اروپا ما باید با یک دختر اول سر حرف را وا کنیم اگر جواب داد حرفهای جالبی برایش بزنیم و سرگرم کننده و باهوش باشیم بعد باهم آشنا شویم بعد به تئاتری دعوتش کنیم شب دیگر به شام بعد گردش حرف از سیاست ادبیات شعر و نویسنده و هنر و مکتبهای هنری و گاهی سیاسی بعد اگر حرفهامان هم را گرفت با هم رفیق می شویم بعد دعوت به خانه کم کم صمیمیت بعد دوره ی خصوصیت و احتمالا خواب. از صدتایش یکی به آخر میرسه و بقیه هر کدام در یکی از این مراحل از چنگمان می پرند. اما ایران شما این حرفها را ندارند یک "چشمک ". گفتم شاید کلمه ایرانی را با ایتالیایی یا جایی دیگر اشتباهی گرفته توضیح داد که نه او عضو یک تروپ هنری بوده از گروههای سیار رقص و موزیک اسپانیایی با آن لباسهای سرخ و قشنگ و به ایران آمده و در تهران به محافل هنر دوست اشرافی و خیلی متجدد راه یافته و زن ایرانی را تجربه کرده است.


نوشته شده در  چهارشنبه 87/6/13ساعت  1:54 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

در هنگام پیاده شدن از اتوبوس درایستگاه آخر یک بچه افغانی به یک خانم جوانی برخورد کرد این خانم هم فحشی به آن داد و شروع کرد به بد و بیرا گفتن و مادر آن پسر بچه به آن خانم اعتراض کرد که اولا پسر من از قصد این کار رانکرد و هم اینکه این یک بچه هست شما نباید به یک بچه فحش بدی!

یک دعوای شدیدی اتفاق افتاد که من تا به حال چنین دعوایی بین خانمها ندیده بودم. اون خانم که در نظر خود یک خانم محترم با فرهنگ ایرانی هست به خاطر این اعتراض شروع کرد به فحاشی کردن به آن خانواده افغانی و کلا به افغانی ها .کلماتی را بر زبان می آورد که من نمی توانم آنها رابنویسم زنها و مردها همه جمع شده بودند آنقدر این خانم بد دهان بود که کسی جرات نمی کرد چیزی به او بگوید بعد رفت به طرف آنها که کتک کاری کند که جلویش را گرفتند البته همراهیان خودش این کار را کردند . برایم جالب بود مادر پسر بچه را به خاطر شال زردی که سرش بود مسخره کرد , دیدم آن دو دختر جوان دیگر که همراه همین خانم بودند کفشهای زرد به پا داشتند. در آخر هم که به زور اورا بردند آب دهانش را به صورت یکی از خانمهای افغانی انداخت. یکی از آقایون هم که نظاره گر این دعوا بود داشت با موبایلش فیلم می گرفت. خودم را به آن خانم ایرانی رساندم بهش گفتم منتظر پخش فیلمت باش. اولش جبهه گرفت گفت خوب پخش کنند ولی بعد نگران شد گفت چه کسی این کار را کرد گفتم آدم که مراقب رفتارش نباشه همین! دوستم بهش گفت آدم نباید به یک بچه فحش بده گفت شماها طرف افغانی ها هستین. دوباره شروع کرد به بدوبیرا گفتن که ما راهمان را جدا کردیم. آدم لجاره ای بود که نمی شد باهاش دهان به دهان شد.

 

پی نوشت :

آنقدر نژادم کشورم غرورم فرهنگم ملیتم برایم مهم که حاضرم با هزار بد بختی و مشکلات موجود در کشورخودم زندگی کنم تا توسط آدمهایی که من را بیگانه می خوانند مورد سرزنش و تحقیر قرار نگیرم.

 

من هم با حضور بیگانگان در کشورم مخالفم ولی همین خانواده افغانی انسانند و قابل احترام مانند هر خانواده دیگر.

 

دعواهای نژاد پرستانه فقط در غرب و امریکا رخ نمیده در همین نزدیکی هم وجود داره.
نوشته شده در  چهارشنبه 87/6/6ساعت  1:22 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

آیت الله وحید در سخنرانیشان به مناسبت نیمه شعبان فرمودند برای سعادت در دنیا و آخرت و در زمره ی یاران مهدی بودن :

1- نماز اول وقت.

2- انجام واجبات.

3- ترک محرمات.

4- خواندن سوره ی یس در هر روز و هدیه کردن آن به امام زمان.

5- خواندن دعای عهد بعد از نماز صبح.

6- نگاه نکردن به نامحرم.


نوشته شده در  چهارشنبه 87/5/30ساعت  6:43 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

در اتنظار مدال

ما همچنان در انتظار مدال هستیم .

ناراحتم چون هنوز نام کشورم جزء مدال آوران نیامده.

ناراحتم چون هنوز پرچم کشورم برافروخته نشده.

ناراحتم چون هنوز سرود ملی کشورم در دهکده خوانده نشده.

ناراحتم چون نماینده های کشورم بازنده از میدان مسابقه خارج می شوند.

ناراحتم چون نمی توانم به خاطر پیروزی شادی کنم فریاد بزنم افتخار کنم.

چه اشکالی داره ما از این کشورهایی که موفقند الگو برداری کنیم تا به جای پسرفت ,پیشرفت کنیم چون ورزش دیگر یک سرگرمی نیست بلکه به یک صنعت تبدیل شده.

 


نوشته شده در  جمعه 87/5/25ساعت  1:10 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()


نوشته شده در  یکشنبه 87/5/20ساعت  9:17 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

اینکه من یک ایرانی آریایی هستم .

اینکه کوروش را از اجداد و از بزرگترین پادشاهان ایران بدانم.

اینکه من به تاریخ و قدمت ایران افتخار کنم.

اینکه من آداب و جشنهای ایرانی را دوست داشته باشم.

اینکه من ......

کجای آن مشکل دارد و بر خلاف اعتقادهای مذهبی می باشد؟؟!؟

نمی دانم چرا بعضی از این آدم های مذهبی ما با ملیتشون مشکل دارند و سعی در محو کردن آن را دارند . از یک نفرشون شنیدم که می گفت مثلا این کوروش برای ماچه کار کرده که اینقدر جوانان ما به آن افتخار میکنند یا اینکه از این کتیبه های هخامنشی در وسایل و جاهای دیگر ازشون استفاده  می کنیم.

یک لحظه موندم که اگر ایشون یکی دو صفحه تاریخ خوانده بودند حداقل نمی گفتند که کوروش برای ما چه کرده!

این کتیبه ها نشانه ی قدمت , فرهنگ و هنر ایرانی می باشد.

ما هیچوقت به آدم هایی چون ناصرالدین شاه افتخار نمی کنیم و او را باعث ننگ می دانم به کوروش افتخار می کنیم چون:

اولین اعلامیه حقوق بشر از آن ایرانی بوده.

 

اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم :
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد

دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند .

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد ،
هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد
و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد .

من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،
کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .

من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر
بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید

من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیرد
و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد .

من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد
و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ،
مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ،

و هر شغلی را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند ،
مشروط به اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند .

من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد ،
مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است.

و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران

من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند
و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند
و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد .

و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .

 

 

به تاریخ ایران باستانم افتخار می کنم چون :

 

فلسفه ی بعثت زرتشت را خود او در یکی از سروده هایش چنین بیان کرده است: وقتی به سبب رفتار های ناشایست دیو پرستان مردم فریب ستم و رنج و فساد در جهان گسترده شد و مردم فریب دیو ها را خوردند و به بد کاری گرویدند گئوش ارون(روح هستی)دست استغاثه به درگاه پروردگار بلند کرد و از بی یاوری و بی رهبری و بی حامی بودن خویش گله کرد و از پروردگار استدعا نمود که کسی را بفرستد تا مردم و جهان را از دست دیو ها برهاند و رنج و فساد را از جهان براندازد.پروردگار به ارته که منش راستکرداری و عدل و داد بود فرمود تا یکی از مردم پاکدامن و نیکوکردار را از صفت عدالت و راستی برخوردار کرده به او یاری کند تا با دروغ پرستان و ستم پیشگان به مبارزه برخیزد.ارته عرض کرد که چنین ماموریتی باید به کسی سپرده شود که نیرومند و با عطوفت و مردم دوست و بی آزار باشد تا مردم نیک اندیش با او همراهی کنند و در پشت سر او با تبهکاران به مبارزه برخیزند.پروردگار گفت که یکی از بندگان پارسا و نیک اندیش را برای انجام این ماموریت برگزیده است و او رزت اشتر پسر اسپیتامه است.گئوش ارون و ارته(روح هستی و عدالت)از شنیدن این سخن شاد شدند و با پروردگار عهد کردند که با همه ی توان خویش به پاکان و نیکوکاران یاری داده از آنها حمایت کنند.چونکه زرتشت مردی تنها و بی یاور و کم توان بود به وهومنه و خشتر(منش نیکوکاری و منش قدرت دادگرانه)دستور رسید که زرتشت را از نیروی خویش بهره مند سازند و او را در راه انجام ماموریتش یاری دهند.برای اینکه سخنان زرتشت در میان مردم نیک اندیش مقبولیت یابد پروردگار به او یک بیان شیرین عطا کرد تا بتواند دل های مردم را به شنیدن رهنمودهایش جلب کند
این ها را خود زرتشت در گاته بیان داشته است.او در جای دیگر در باره ی آغاز فعالیت تبلیغی اش چنین سروده است:

وهومنه(اندیشه ی نیک)به نزدم آمد و از من پرسید((تو کیستی و چه وابستگی ئی داری؟اگر از تو بپرسند که چگونه خود را معرفی خواه کرد چه پاسخی داری که بدهی؟))گفتم: ((من ام زرتشت.دشمن واقعی دروغ با همه ی توانم و یاور نیرومند راستی))
وهومنه به نزدم آمد و از من پرسید(( اراده ات چیست و میخواهی چه کنی؟)) گفتم: ((در پرتوم نوری که تو در اختیار من نهاده ای تا توان دارم خود را متعلق به راستی خواهم شمرد.و از تو می خواهم که مرا به شایستگی راهنمایی کنی تا راستی و درستی را آموزش دهم))
چون ماموریت هدایت بشر به زرتشت سپرده شد او خود را زئوته(رهبر دینی)و منتر(موعظه گر)لقب داد و یافته های معنویش که از درون خویش(وهومنه)گرفته بود را به طرزی زیبا و دلکش به نظم در آورد و برای آن در میان مردم به تبلیغ پرداخت.او اعلام کرد که ماموریت دارد راه سعادت را به همگان نشان دهد نیک اندیشی را به همان بیاموزد و با بداندیشان و ستمگران مبارزه کند تا برادری و صلح در میان همگان برقرار شده و ستیزه ها از میان برود و دردهای جهان مداوا شود.او تصریح کرد که آماده است تا در راه نشر اندیشه و گفتار و کردار نیکو و در نشان دادن راه درست به بشریت از جان خویش مایه بگذارد و تا آخرین نفس در این راه فعالیت کند......

 

وحال همین ایران با ظهور اسلام دین کامل را پذیرفت و پیرو دین محمد و مذهب علی شد. و فکر نمی کنم تاریخ ایران بر خلاف اسلام بوده باشد و حال که ما مسلمانیم باید تاریخ و ملیتمان را کنار بگذاریم.

 

پی نوشت:

1- خیلی ها با جشنهای ایرانی , گذاشتن اسامی ایرانی برروی بچه ها و... مخالفند و می گویند این ها برای آتیش پرستان می باشند جهت آگاهی به این افراد بگویم اگر دقیق تاریخ باستان را مطالعه کنند ایرانی ها آتش پرست نبودند فقط آتش برای آنها مقدس بوده و در جشنها و مراسم ها از آن استفاده می کردند.

 

2- قرآن‌، داستان ذوالقرنین را در سوره کهف‌، آیات 83 تا 98 بیان کرده و برای او ویژگی‌هایی را بر شمرده است‌.

مفسران در این که ذوالقرنین کیست‌؟! اختلاف‌نظر دارند; برخی او را اسکندر مقدونی و عده‌ای او را "شین هوانک تی‌" و... دانسته‌اند و هر یک کوشیده‌اند تا این ویژگی‌های قرآنی را به آن‌ها تطبیق دهند; امّا نظری را که علامه طباطبایی‌;، آیة‌الله مکارم شیرازی‌، و... محتمل‌الصدق می‌دانند، این است که ذوالقرنین همان کورش کبیر، پادشاه هخامنشی است‌.

قرینه‌هایی که ایشان برای تأیید نظر خود می‌آورند از این قرار است‌:

1. ذوالقرنین شخصیتی است که خداوند به او تمکن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است و این با شخصیت کورش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تأسیس کرده است‌، توافق دارد.

2. ذوالقرنین مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و کورش هم خداشناس و یکتاپرست بوده است و معقول‌ترین تاریخی که برای ظهور زرتشت یاد می‌شود، بین قرن ششم پیش از میلاد با تاریخ حیات کورش توافق دارد.

3. ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشکرکشی کورش به سیری در آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.

4. ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشکرکشی کورش به جنوب شرقی و (مکران و سیستان‌) و شمال‌شرقی (حدود بلخ‌) انطباق دارد.

5. ذوالقرنین با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن کورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشی "سکا" که به عبارتی همان یأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در این جا کورش اقوام وحشی را عقب می‌راند و در معبر داریال سدّی با آهن و مس می‌سازد که هنوز بقایای این سد برپاست‌.(ر.ک‌: داستان‌های قرآن و تاریخ انبیا در المیزان‌، حسین فعال عراقی‌، ج 1، ص 447، نشر سبحان‌، و نیز: مجله بینات‌، ش 14، ص 105.)

بعضی معتقدند نام‌گذاری ذوالقرنین به این نام به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم که عرب از آن تعبیر به قرنی‌الشمس (دو شاخ آفتاب‌) می‌کند، رسید.

عده‌ای هم می‌گویند: در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد.

برخی نیز عقیده دارند که او تاج مخصوصی داشت که دارای دو شاخ بود.

بنابراین مسأله شاخ داشتن ذوالقرنین به احتمالات مذکور تفسیر شده است‌.(برای آگاهی بیشتر تفسیر المیزان‌، علامه طباطبایی‌، تفسیر نمونه‌، آیة‌الله مکارم شیرازی و دیگران‌).

 

3- به خاطر غفلت و کم کاری های ما عده ای معتقدند که کوروش پیامبر بوده است منتها کوروش پیامبر یهودیان بوده است و تورات بیشترین و بالاترین تمجیدها را نسبت به کوروش دارد و یهود مستقیما" کوروش را خطاب قرار می دهد . کوروش از نظر تاریخی یک ماموریت بیشتر نداشته است و آنهم آزادسازی یهودیان از بابل . در حقیقت کوروش شخصیتی متعلق به یهودیان است و هیچ ربطی به ایرانیان ندارد . به جز معبد یونانی پاسارگاد هیچ نشانی از حضور کوروش در ایران وجود ندارد . که آن معبد یونانی را باستان شناس یهودی آستروناخ کشف کرده.

 


نوشته شده در  چهارشنبه 87/5/16ساعت  1:49 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

وقتی که یک مشکلی داری و داره یه اتفاقی میفته که تو هیچ کاری نمی تونی انجام بدی هم اینکه کاری از دستت بر نمی آید و هم اینکه به خاطر اطرافیانت باید سکوت اختیار کنی , تنها امیدت خدا و دعا کردن هست . خدا را حس می کنی و به قدرت او ایمان عجیبی پیدا میکنی . تمام نمازها و دعاهایی که برای برآورده شدن حوائج هست را می خوانی .گریه میکنی التماس می کنی و ناتوانی خودت را بیان می کنی آنقدر دعا میکنی تا آروم بگیری بعد دلت میخواد بدونه که آیا دعای تو برآورده شده یا نه !؟ دنبال راهی میگردی دائم حافظ باز می کنی یا گاهی اوقات که خیلی درمونده شدی دست به دامان هرچیزی میشی حتی به چیزهایی که قبلا بهشون هیچ اعتقادی نداشتی .دقایق میگذرد و تو هم چنان مشکل داری دائم خدا را صدا می زنی و از او طلب کمک می کنی ولی انگار خدا صدای تورا نمی شنود و برای تو قدرت نمایی نمی کند. یواش یواش به جبر اعتقاد پیدا می کنی تو دلت میگی خدا هر کاری که بخواهد انجام می دهد و دعاهای تو بی فایده هست اصلا همه چیز بر اساس جبر و سرنوشت هست و تو بی اختیار. می خواهی فریاد بزنی و به خدا بگی این دعاها و نمازها همه الکی هستند و برای سرگرم کردن آدم هایی که هیچی نیستند و هیچ کاری نمی تونند انجام بدند. دقیقه95 اون لحظه ای که همه چیز را تمام شده می بینی یک اتفاق ساده همه چیز را عوض می کند باورت نمی شود به همین سادگی و با یک اتفاق کوچک آن اتفاق بد که دیگر منتظرش بودی حل بشود . توی اون لحظه می خواهی خدا بغل بگیری و فریاد بزنی که خدا من تو را دوست دارم. تو بزرگی قدرتمندی مهربانی تو همه چیزی من فقط کم طاقت و بی صبرم.

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/5/13ساعت  1:11 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

از خبر ضرار ابن ضمره ضبابی(که از خواص و نیکان اصحاب امام علیه اسلام) است که هنگامی که نزد معاویه آمد و معاویه از امیر المومنین علیه السلام از او پرسید گفت: گواهی میدهم که در بعضی از جاها ئیکه عبادت می کرد دیدم او را هنگامیکه شب پرده های تاریکی گسترده و آنحضرت در محراب عبادت ایستاده ریش خویش در دست گرفته می پیچد مانند پیچیدن مار گزیده و گریه می کرد مانند گریه کردن اندوه رسیده و در مورد دنیا می فرمود:

ای دنیا ای دنیا از من یگذر آیا برای فریب خود را به من عرضه می کنی و می نمایی؟ یا بمن شوق داشته مراخواهانی؟ نزدیک مباد هنگام (فریب) تو, و چه دور است آرزوی تو!دیگری ا به فریب که مرا به تو نیازی نیست و ترا سه بار طلاق گفته ام (از تو چشم پوشیده ام) که در آن بازگشت نیست پس زندگانی تو کوتاه و اهمیت تو اندک و آرزوی تو پست است. آه از کمی توشه (عبادت و بندگی ) و درازی راه و دوری سفر (آخرت)و سختی ورودگاه (قبر و برزخ و قیامت.) پس از این معاویه گریست و گفت: خا اباالحسن را رحمت کند چنین بود, ای ضرار اندوه و بر آنحضرت چگونه است ؟ گفت مانند اندوه زنیکه فرزندش را کنارش سر ببرند.

 منبع : نهج البلاغه

 

پی نوشت : وای بر من!


نوشته شده در  چهارشنبه 87/4/26ساعت  5:49 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

چند روز پیش فیلم سنتوری دیدم به کارگردانی داریوش مهرجویی و بازیگری گلشیفته فراهانی و بهرام رادان. چون فیلم از داریوش مهرجویی بود فکر می کردم فیلم خوبی باشد البته فیلم بد نبود ولی مثل همیشه فیلم یک موضوع تکراری داشت و وقتی ابتدای فیلم را میدیدی سریع روند فیلم را می فهمیدی و می توانستی داستان را حدس بزنی.

 داستان فیلم از این قرار بود بهرام رادان خانواده مذهبی و پولداری داشت و به زدن سنتور علاقه زیادی داشت و برای همین علاقه مجبور شده بود خانواده خودرا ترک کند و با گلشیفته که پیانو می زد ازدواج کرد وبعد به مشکلات مادی و کاری زیادی برخورد کردند , بهرام رادان معتاد شد گلشیفته مجبور بود کار کند و مخارج خانه واعتیاد او را در آورد و در آخر خسته شد از او جدا شد و ازدواج کرد و بعد هم بهرام رادان کارتون خواب شد و در آخر پدرش دلش به حالش سوخت , او را ترک داد و بعد در همان بیمارستانی که ترک کرده بود به بیماران  زدن سنتور یاد میداد.

تا به حال چند مورد فیلم با این موضوع دیده اید؟؟؟

در این چند ساله اخیر اکثریت فیلمها موضوع های تکراری دارد , فقط شاخ و برگ هاشون با هم فرق دارن.

سریالی که شبکه سه بنام ترانه ی مادری در حال پخش دارد هم مانند اکثریت فیلمها در ابتدا با یک راز خانوادگی آغاز می شود که صاحب راز دائم سعی در پنهان ماندن آن راز دارد و باید چند ماه صبر کنی تا بفهمی آن راز که موضوع اصلی داستان بوده چی بوده و بعد هم میفهمی که یک موضوع بسیار ساده ای بوده که نویسنده آن را به راز تبدیل کرده. 

مشکل دیگر فیلمهای ما این است که نویسندگان بیشتر به ظاهر فیلم می پردازند تا به موضوع اصلی . چند شب پیش فیلمی از شبکه دو پخش شد بنام پس از پایان. که این فیلم هم میخواست مشکلات یک زن بیوه را بگوید و هم اینکه زنان برای آسودگی در زندگی به مردان نیازمندن. البته زن بیوه این فیلم شوهرش را از دست نداده بود , فقط طلاق گرفته بود. در این فیلم این زن که نقش اول هم بود خانم شاغل و پولداری بود که یک آپارتمان در بالای شهر و یک ماشین مدل بالا داشت. من نمی دونم اگر این نویسنده سعی در نشان دادن مشکلات یک خانمی که باید بدون مرد زندگی کند داشته چرا یک خانم با این شرایط انتخاب کرده؟!!من فکر میکنم او بیشتر سعی داشته تا فیلم را با تصاویر و وسایل شیک و زیبا بگیره . مشکلات یک زن بیوه فقط پیدا شدن خواستگار و زیر زره بین رفتن او نیست که به این موضوعها بارها پرداخته شده. مشکلات یک زن بیوه می تواند اینها هم باشد: با فوت همسرش حقوق آنها قطع می شود , باید ثلث مال را صرف همسر از دست داده اش کند . ارث پدر و مادر و بچه ها را بدهد . چون همسر ته مانده خانه را به او نبخشیده  هیچ اختیاری در خانه ندارد هرکاری که می خواهد انجام بدهد باید از وارث اجازه بگیرد. هر جا می رود باید زودتر از همه برگردد تا افراد فکر نکنند خدایی ناکرده می خواهد آنجا بماند . و......

 ما بیشتر در فیلمهای مستند مثل دکتر غریب , شهریار, .... موفق هستیم که داستان آن وجود دارد و نیاز به آفریدن ندارد پس می توان نتیجه گرفت فیلم نامه مشکل اصلی فیلم های ایرانیست.

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 87/4/20ساعت  6:42 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کلاه قرمزی
سفره هفت سین ما
[عناوین آرشیوشده]

?????هر کی نیاد ضرر کرده?????