سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبا

 

 خودم فتوشاپ کردم!!

 

دیشب که بارون اومد                  یارم لب بون اومد   

رفتم لبش ببوسم                   نازک بود و خون اومد

خونش چکید تو باغچه             یه دسته گل در اومد

رفتم گلش بچینم                       پرپر شد و ور اومد

رفتم پرپر بگیرم                       کفتر شد و هوا رفت

رفتم کفتر بگیرم                     آهو شد و صحرا رفت

رفتم آهو بگیرم                    ماهی شد و دریا رفت!

 

شعر بالا از "نوشته های پراکنده" صادق هدایت هست. کسانی که اعتقاد دارند نوشته های صادق هدایت اثراتی چون یأس و نومیدی دارد و او از ابتدا فرد ناامیدی بوده من به آنها اعلام می کنم که شما اصلا صادق هدایت را نمی شناسید و یا نوشته های او را نمی فهمید.

به دوستان پیشنهاد می کنم کتاب سه قطره خون او را بخونید.

 


نوشته شده در  چهارشنبه 87/4/12ساعت  1:38 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

انتظار و ایستادن برای خرید شیر یارانه ای

 

وقتی صبح (محدوده 6 تا 8) از خانه بیرون می روی در خیابانها شاهد صفهای طولانی هستی که مردم برای خریدن شیر در آن ایستاده اند. در این صفها گاهی پیرمرد و پیرزنهایی می بینی که توان ایستادن ندارند و نشسته منتظر می مانند و یا بچه هایی با چشم های خواب آلود منتظرند تا نوبتشون برسه. حدودا باید 1ساعت شاید بیشتر وقت صرف کنی تا بتونی شیر یارانه بخری گاهی اوقات هم که این همه وقت صرف کردی شیر تمام می شود و باید یا بدون شیر برگردی یا شیر آزاد بخری.

برای اینکه شیر که برای سلامتی خیلی مهم است و به نظر یکی از مهم ترین مواد غذایی به شمار می آید بیشتر باشد یارانه مواد شوینده که از نظر آنها لابد مواد شوینده خیلی مورد استفاده قرار نمی گیرد و آب شهرهای ما آنقدر خوب است که خیلی نیاز به مواد شوینده ندارد و همینطوری پاک کننده است برداشتند و به شیر اختصاص دادند.
در همین راستا از شنبه شیر از 200 به 250 تومان ارتقاء یافت تا مردم بتوانند راحت تر شیر بخرنند!!!!!!

خودم از رسانه ملی شندیم که لبنیات پر مصرف مثل شیر پنیر و ماست ساده گران نخواهد شد و لبنیاتی مانند ماست های پرچربی , ماست و پنیر خامه ای و ... تغییر قیمت دارند.

 نمی دونم شاید به این نتیجه رسیدن شیر هم خیلی پر مصرف نیست و یا ضرورتی ندارد عامه مردم آن را استفاده کند  !!!!

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 87/4/3ساعت  1:25 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

 اگر تنهاترین تنها ها شوم ,  باز خدا هست , او جانشین همه ی نداشتن هاست.

نفرین و آفرین ها بی ثمر است.

اگر تمامی خلق گرگها ی هارشوند و ا زآسمان هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی .

ای پناهگاه ابدی! تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی .

 

در تقویمی که در روی میزم قرار دارد جلوی روز 29 خرداد نوشته شده "روز درگذشت دکتر علی شریعتی"

ولی هرچه کتاب از او دارم (چاپ قدیم ) روی آن نوشته برادر شهید دکتر علی شریعتی.

 

آخرین نامه ی نا تمام برادر شهید خطاب به دو دخترش سوسن و سارا(سوسا) است. در طرف راست حاشیه این نامه (که روی یک کاغذ بلند است) با حروف لاتین نوشته شده است CHAHID CHAHED (شهید شاهد) تاریخ تقریبی تحریر: چند روز قبل از 29 خرداد 13356.

ساعت چهار بعد ار نیمه شب است و من در گوشه کشتی یی که مانش را می پیماند نشسته ام و به شما که تا چند روز دیگر اگر خدا بخواهد , علیرغم سایه ی شومش! خواهید آمد میاندیشم . کشتی خواب آلود و آرام در فضایی مه آلود و بارانی شب را می شکافد و میرود و این حال سرنوشت مرا بیادم می آورد.

من به کجا می روم؟ این تن مجروح را که در زیر تازیانه ی رنجها و داغها خسته است به کجا میکشانم؟

شما هنوز در چنگ دیو سیاه گرفتارید, مادر و مونا هنوز در......

 

قسمتی از وصیت نامه ی ناتمام دکتر , تاریخ تقریبی تحریرش اواخر 1354 و یا اوایل 1355

به هر حال احساس می کنم که باید وصیت کنم تا اوصیای من که در درجه ی اول -فعلا- طلاب و دانشجویان اند و در درجه دوم مستضعفان مظلوم, قربانیان "جهل" و نیز آگاهان که شعور و شرفشان را به دنیا نفروخته اند و "دین" دارند و یا "آزادگی", پس از من , از خلال تاریکیها و آشفتگیها یی که از توطئه و تهمتها و نیرنگهای کثیف در پیرامون من پراکنده اند بتوانند دید که من که بوده ام و چه دارم و چه ها می خواستم؟

1-     جهان بینی من , جهان بینی توحیدی است. به این معنی که بی افتادن به مثل بازی افلاطونی و خیالپردازی برکلی و ایدآلیسم هگلی و هپروت اندیشی هندوئیسم و....

 

من عاشق قلم شریعتی هستم, شما هم اینارو بخونید شاید با من هم نظر شوید:

من شکست نمی خورم ایمان و دوست داشتن روئین تنم کرده اند. وقتی تنهای تنهایم کردند و دنیایم قفسی سیمانی چند وجب در چند وجب تنگ و تاریک مثل گور بریده از جهان و جهانیان دور از عالم زندگان. و یادها و نام ها نیز از خاطرم گریخته بودند در خالی ترین خلوت و مطلق ترین غیبت که هیچ نبود و هیچ نمانده بود باز هم در آن خالی و خلاء محض چیزی داشتم. در آن غیبت محض حضوری بود. در آن بی کسی محض احساس می کردم که چشمی مرا می نگرد میپاید. دیده می شوم. حس می شوم."بودن" ی در خلوت من حضور دارد. کسی بی کسی ام را پر می کند . در آن فراموشخانه ی نیستی و مرگ تاریکی و وحشت یار تماشاگری دارم که یاد و وجود و حیات و روشنی را در رگهایم تزریق می کند. حتی گاهی سلامش می کنم گاهی از او خجالت می کشم گاهی از او چشم میزنم مواظب اعمال و رفتار و افکار و حرکات خویشم گاهی در این قبر تنها خودم را برایش لوس می کنم. ار اینکه می بینم از من راضی است از کارم خوشش آمده است به خودم می بالم کیف می کنم خودخواهی ام اشباع می شود.سرفراز و مغرور و قوی و روشن و خوب!

***

 این حجر الاحمر کعبه ی عشق و در این مسجد الحرام قدسی توحید که آن هاجر تنهایی بی خانمانی مهاجر صبور صحرای توکل مادر فرزند ذبیح ابراهیم بت شکن نمرود شکن در دوران سالخوردگی و ناامیدی زن آواره ی زمین دوان بر سر کوههای بلند بی فریاد وتشنه در جستجوی آب. بر آن به مهر بوسه می زند و به بیعت دست میکشد و پروانه واری مجنون و آشفته ی در مداری که با هر"شوط" شعاعش کوتاهتر می گردد. کعبه را طواف می کند و می چرخد و میچرخد و میچرخد و میچرخد میچرخد و میچرخدو میچرخدو.... تا محو می شودو نفس حرکت می شود و خطی طائف می شود و دایره ای می شود وددر هر دور شعاعش کمتر و کمتر وکمتر تا به صفر می رسد و صفر میشودو...

صفر؟آری!خالی تهی از خویش خط طائفی که شعاعش نقطه کانون است و شعاعش با شعاع وجودی کعبه یکی است کانونش کعبه است و این خط طاوف این دایره ی دیوانه فقط کانون است و طائف و مدار طواف و طواف و مطاف و کعبه یکی میشود و توحید توحید صادق و وحدت وجود آرام و ساکت و راحت و خوب و خوش و لطیف و قدسی و لذیذ و صمیمی و عزیز و گرم و امن و آشنا و خوشاوند و سرشار سیر آبی و سیری و حرمت و کرامت و عصمت و سعادت و تمام و تمام .......

 

منبع: با مخاطب های آشنا (مجموعه نامه ها و وصیت های دکتر علی شریعتی)

 


نوشته شده در  چهارشنبه 87/3/29ساعت  1:34 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

بخوان بنام گل سرخ در صحاری شب

که باغ ها همه بیدار و بارور گردند.

بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید

به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.

 

بخوان بنام گل سرخ در رواق سکوت

که موج و اوج طنینش زدشت ها گذرد

پیام روشن باران

زبام نیلی شب

که ره گذار نسیمش به هر کرانه برد.

 

زخشک سال چه ترسی!

که سد بسی بستند

نه دربرابر آب

که در برابر نور

ودر برابر آواز و در برابر شور...

 

در این زمانه عسرت

به شاعران زمان برگ رخصتی دادند

که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله

سرودها بسرایند ژرف تر از خواب

زلال تر از آب.

تو خامشی که بخواند؟

تو می روی که بماند؟

که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟

از این گریوه به دور

در آن کرانه به دور

درآن کرانه ببن.

بهار آمده

ازسیم خاردار گذشته.

حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!

 

هزارآینه جاریست.

هزارآینه اینک به هم سرایی قلب تو می تپد با شوق.

زمین تهی ست زرندان

همین تویی تنها

که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.

بخوان بنام گل سرخ و, عاشقانه بخوان:

((حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو می دانی))

 

 

 

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/3/26ساعت  1:37 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

طبق این قاعده اسم خودتون رو به ژاپنی پیدا کنید

A-ka B-tu C-mi D-te E-ku
F-lu G-ji H-ri I-ki

J-zu
K-me L-ta M-rin

N-to O-mo
P-no Q-ke R-shi

 S-ari T-s
U-do V-ru W-mei

X-na Y-fu Z-zi

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 87/3/20ساعت  6:54 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه یک زن بود آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ی ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش.

مظهر یک همسر در برابر شوهرش.

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.

و خود یک امام است یعنی نمونه ی مثالی یک تیپ ایده آل برای زن یک "اسوه "یک"شاهد" برای هر زنی که می خواهد "شدن خویش"را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش, با مبارزه مدامش درد جبهه ی خارجی و داخلی, در خانه ی پدر, خانه ی همسرش , در جامعه اش, در اندیشه و رفتار و زندگیش "" چگونه بودن"" را به زن پاسخ می داد.

نمیدانم چه بگویم؟بسیار گفتم و بسیار نگفتم؟

در میان همه ی جلوه های خیره کننده ی روح بزرگ فاطمه آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است. در معراج کمال انسانی و در مدارج رقاء روانی و تعالی روحی.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت علی در او به دیده یک دوست یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهایی هایش.

این است که علی هم او را به گونه ی دیگری می نگرد و هم فرزندان اورا , پس از فاطمه علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی می یابد.

اما از همان آغاز فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می کند. اینان را "بنی علی" می خواند و آنان را "‍بنی فاطمه".

شگفتا در برابر پدر آن هم نسبت فرزند به مادر.

و پیغمبر نیز دیدم که اورا به گونه دیگر می بیند. از همه دخترانش تنها به او سخت می گیرد. از همه تنها به او تکیه می کند و او را در خردسالی مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟

خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی از "مریم" سخن می گفت.

گفت:هزار و هفتصد سال است که همه ی سخنوران عالم در باره مریم داد سخن داده اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ارزشهای مریم را بیان کرده اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را بکار گرفته اند.

هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان چهره نگاران پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.

اما مجوعه ی گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار به اندازه ی این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگو یند که:

                                             "مریم مادر عیسی است"

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم

                                               باز درماندم:

خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.

                                   دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که:فاطمه دختر محمد(ٌص)است.

                                    دیدم که فاطمه نیست.

فاطمه همسر علی است.

                                     دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که : فاطمه مادر حسین است.

                                    دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که : فاطمه مادر زینب است

                                     دیدم که فاطمه نیست.

نه , اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

                               فاطمه , فاطمه , است.

 

دکتر علی شریعتی

 


نوشته شده در  شنبه 87/3/18ساعت  1:9 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه یک زن بود آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ی ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش.

مظهر یک همسر در برابر شوهرش.

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.

و خود یک امام است یعنی نمونه ی مثالی یک تیپ ایده آل برای زن یک "اسوه "یک"شاهد" برای هر زنی که می خواهد "شدن خویش"را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش, با مبارزه مدامش درد جبهه ی خارجی و داخلی, در خانه ی پدر, خانه ی همسرش , در جامعه اش, در اندیشه و رفتار و زندگیش "" چگونه بودن"" را به زن پاسخ می داد.

نمیدانم چه بگویم؟بسیار گفتم و بسیار نگفتم؟

در میان همه ی جلوه های خیره کننده ی روح بزرگ فاطمه آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است. در معراج کمال انسانی و در مدارج رقاء روانی و تعالی روحی.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت علی در او به دیده یک دوست یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهایی هایش.

این است که علی هم او را به گونه ی دیگری می نگرد و هم فرزندان اورا , پس از فاطمه علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی می یابد.

اما از همان آغاز فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می کند. اینان را "بنی علی" می خواند و آنان را "‍بنی فاطمه".

شگفتا در برابر پدر آن هم نسبت فرزند به مادر.

و پیغمبر نیز دیدم که اورا به گونه دیگر می بیند. از همه دخترانش تنها به او سخت می گیرد. از همه تنها به او تکیه می کند و او را در خردسالی مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟

خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی از "مریم" سخن می گفت.

گفت:هزار و هفتصد سال است که همه ی سخنوران عالم در باره مریم داد سخن داده اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ارزشهای مریم را بیان کرده اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را بکار گرفته اند.

هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان چهره نگاران پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.

اما مجوعه ی گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار به اندازه ی این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگو یند که:

                                             "مریم مادر عیسی است"

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم

                                               باز درماندم:

خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.

                                   دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که:فاطمه دختر محمد(ٌص)است.

                                    دیدم که فاطمه نیست.

فاطمه همسر علی است.

                                     دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که : فاطمه مادر حسین است.

                                    دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که : فاطمه مادر زینب است

                                     دیدم که فاطمه نیست.

نه , اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

                               فاطمه , فاطمه , است.

 

دکتر علی شریعتی

 


نوشته شده در  شنبه 87/3/18ساعت  1:8 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

شبی در ایام فاطمیه در مراسمی شرکت کرده بودم که دو سخنران داشت و هر دو سخنران ها در مورد حضور زنان در جامعه صحبت کردند البته بهتر بگم شکایت می کردند. آنها می گفتند همه جا پر از زن شده اداره ها , بانکها, فروشگاهها, کارخانه ها و غیره. درس هم خیلی خوبه و لی این رشته های مهندسی مثل کامپیوتر وغیره به چه درد دختر می خورد اینها به زندگی او نمی تواند کمک کند , گاهی اوقات یک دختر درس نخونده , بهتر از اینها می تواند زندگی کند (شوهر داری و بچه داری) غیرت پدران کجا رفته که اجازه می دهند دختر هایشان بیرون کار کنند در محیطی که مرد وجود دارد؟؟؟

حضرت علی و فاطمه با هم تقسیم کار کردند : علی در بیرون و فاطمه در داخل خانه مشغول به کار بودند.

حضرت علی می فرمایند فرزند زمان خود باشید.

در آن زمان که مردم حتی به علی هم اجازه حضور در جامعه راندادند آیا جایی برای حضور حضرت فاطمه وجود داشت؟

در آن زمان ها آیا در جامعه اصلا کار و حرفه ای وجود داشت ؟

در آن زمان که مردم تازه از جاهلیت بیرون آمده بودند و زن تازه حق زندگی پیدا کرده بود آیا جایی برای حضور زن وجو داشت؟

با این شرایط وقتی حضرت فاطمه لازم باشد در جامعه حضور پیدا می کند و خطبه فدکیه را می فرماید ,حضرت زینب حضور پیدا می کند و باطن دشمن را آشکار می کند.

آیا فقط ماندن فاطمه در خانه می تواند درس زندگی برای زنان امروز باشد؟!!؟؟

در جامعه اسلامی یک زندگی خوب برای یک دختر اینکه 18 سالگی عقد کند چون هنوز بچه هست 2 سال عقد بمونه 20 سالگی عروسی کند سر سال بچه به دنیا بیاره بعد از دوسال بچه را از شیر و لاستیکی بگیره و تا سال آینده که خدا بچه دوم بهش بده.

صبح تا ظهر هم ظرف و لباس بشوره بعد هم ناهار آماده کنه بعد از ظهر هم به خونه مامان یا مادر شوهر یا روزه یا .... برود. پس در کشورهایی مثل عربستان کاملا اسلام و زندگی علی و فاطمه پیاده میشه!!!!

البته من خودم با کار خونه اصلا مخالف نیستم , حتی معتقدم آشپزی یک هنر می تونه باشه و یک زنی که دست پخت خوبی داره می تونه افتخاری برای همسرش باشه و اون سفره ای که زن خونه آماده می کنه علتی برای جمع شدن اعضای خونه دورهم و اینها همه دارای ارزش است ولی دراین دنیای تکنولوژی و فن آوری اطلاعات آیا ظلم نیست که زن فقط این کارها بلد باشد وبی خبر از علوم و پیشرفت باشد.

آیا این بر خلاف اسلام هست که زن علوم و فنون را فراگیرد , و هم در جامعه زندگی کند هم در خانه؟؟؟

دراین زمان که غرب اسلام و مسلمان را عقب مانده و حجاب را مانع پیشرفت زن می داند آیا ما هنوز هم در خانه بمانیم.

خانم های خانه داری را دیدم که بعد از اتمام مدرسه یا خیلی هاشون در موقع تحصیل عروسی کردند و خانه دار شدن و هیچ کاری جز خانه داری و دورهم نشینی ندارند از این بیکاری و یکنواختی در زندگیشون رنج می برند و زندگی براشون ساکن و بی هدف شده . و هیچی برای مشغول کردن خود ندارند.

در آن زمانی که مدرسه می رفتم افرادی را میدیدم چون خانواده اش تحصیلات نداشت موقع امتحانات یا وقتی که در مسئله یا درسی دچار مشکل می شدند دائم باید با این و اون رو می انداختند.

آیا با این شرایط سخت اقتصادی زن هم هنوز باید یک مصرف کننده باشد؟

کجای اسلام و قرآن گفته به علت وجود مردان زن باید در خانه بشیند و جایی که مرد هست زن نباید حضور داشته باشد . بهتر نیست به جای این حرفها زن و مرد را آموزش داد تا چگونه در کنار هم در جامعه حضور داشته باشند .

حجاب فقط چادرسر کردن زن نیست حتی مردها هم باید خیلی مسائل را رعایت کنند و بی بندوباری و بد حجابی مربوط به درس و دانشگاه سرکار رفتن زن نیست به نظر من مربوط به ایمان و عقیده طرف می باشد.

 

 

 


نوشته شده در  سه شنبه 87/3/14ساعت  1:7 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

قطبی

 

قهرمانی پیروزی را به طرفداران  این تیم  تبریک می گویم.

خودم هم از اینکه قهرمان این لیگ پیروزی شد خوشحال شدم نه به خاطر اینکه طرفدار این تیم بودم بلکه به خاطر اینکه طرفدار مربی این تیم بودم. فردی خوش اخلاق مودب با ظرفیت که در هنگام شکست و پیروزی ژست خود را حفظ می کند .

 ما عادت کرده ایم تا اتفاق بسیار بدی رخ ندهد و تلفات جانی نداشته باشیم  برنامه ریزی نداشته باشیم . همانطور که در دوره های قبل هجوم تماشاگران را دیده بودیم امسال هم نظاره گر این اتفاق بودیم . هنوز تماشاگران ما فرهنگ ندارند این حرف را به دور از تعصب می زنم چون حقیقت دارد  و ما امروز بازهم شاهد شکستن صندلیها و پرتابشون به زمین بودبم  ما در فوتبال انگلیس می بینیم که بین تماشاگران و بازیکنان فاصله ای نیست چون این فرهنگ جا افتاده ولی هنوز در کشور ما وجود ندارد پس برای این مشکل ما باید به فکر چاره باشیم به جای اینکه بگذاریم مردم خیلی راحت هجوم بیاورند بعد دست به کار بشیم و نیروهای ضد شورش را در دورتادور ورزشگاه مستقر کنیم ابتدا این کار را انجام می دادیم . نمی دونم اگر در این هجوم اتفاقی برای کسی می افتاد چه گروهی پاسخ گو بود؟؟

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/29ساعت  1:18 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

طریقه ای در معرفت و در تربیت در بین مسلمین که پیروان آن پشمینه پوشی را به عنوان نشانه ترک ما سوی الله(آنچه غیر از خدا) شعار خویش کرده بودند و به همین سبب به نام صوفیه و متصوفه خوانده می شده اند. این طریقه در بین مسلمین از قرن دوم ه . ق. بیس و کم ظاهر شد اما تا قرن سوم که آغاز ظهور مذهب تصوف است از عناصر واقعی تصوف و اصلاحات و افکاری مانند عشق الهی, وحدت وجود, فنا وبقا و غیره که بعدها مدار تصوف گردید هنوز خبری نبود و اگر بود به صورت پخته ی قرنهای بعد نبود ولی در این قرن خاصه از زمان رابعه عدویه زمینه ی غالب این مطالب فراهم گردید. در قرون سوم و چهارم تصوف رونق تمام یافت و تدریجا علاوه بر سازمان یافتن جنبه ی علمی آن مخصوصا در قرون تالی (هفتم و هشتم هجری قمری) به صورت یک منظومه ی نظری عرفانی و آمیخته با فلسفه و کلام و تا حدی مبتنی بر فکر اتحاد و وحدت وجود و عسق به خدا و امکان اتصال مستقیم به وی در آمد.

در باب اشتقاق لفظ صوفی -  که بعدها توسعا بر تارکان دنیا و زهادی که حتی قبل از پیدایش اصطلاح تصوف در بین مسلمین می زیسته اند نیز اطلاق شد – اقوال مختلف است (ازجمله انتساب صوفیه به اهل صفه) ولی ظاهرا صحیح این است که صوفی منسوب است به صوف و نسبت این طبقه به صوف به مناسبت جامه ش پشمی خشنی است که بر تن می کرده اند. در واقع صوفی مطابق پشمینه پوش پارسی است. و متصوفه خودشان را اهل حق هم می خوانند.

تصوف بیش از هزار سال است که در مشرق زمین در ممالک اسلامی و بالاخص در ایزان رواج زیادی داشته است و بسیاری از حکما و شعرا و ادبای ایران با این طریقه آشنایی داشته اند و مخصوصا تاریخ ادبی ایران از قرن پنجم هجری قمری با تصوف آمیختگی خاصی پیدا کرده است و از آن به بعد کلام خیلی از شعرای ایران خواه آنان که عملا در سلک صوفیه وارد بوده اند و خواه آنها که اصطلاحات تصوف را در شعر و ادب به کار می برده اند کمابیش رنگی از تصوف داشته است.

در باب منشا تصوف و منابع آن آرا مختلف است و ظاهرا حقیقت این است که تصوف در آغاز جنبه ی اسلامی داست و بعدا عناصر خارجی از منابع مختلف وارد آن گردید, اگر چه به زعم صوفیه , تصوف منبعی جز صفای قلب و کشف و شهود و مواهب الهی نداشته است. در هر حال ظاهرا تحت تاثیر آیات مکی و سوره هایی که متضمن وعید (تهدید) و انذار(تنبیه) و تخویف (ترساندن) بوده است, در بین مسلمین فکر خشیت (ترس) پدید آمده  و آنهارا به سمت ترک دنیا و اختیار زهد کشانیدعه است که پیغمبر آنان را از افراط در این کار منع می کرد و لیکن بعدا – مخصوصا پس از آنکه غنایم و افیاء (فیء) که از توسعه فتوح اسلام در خارج از جزیره العرب حاصل می شد به مدینه آمد و درتوزیع ثروت و مکنت عرب اختلاف و تفاوت به وجود آورد- عده ای از زهادمسلمین توجه به زهد و تقشف (به مقدار اندک از خوراک و پوشاک اکتفا کردن) را به عنوان اعتراض بر وضع اجتماعی آن زمان اظهار کردند. در قرون بعد وجود بعضی آیات و احادیث(مثلا بقره109 , ق 15) نیز مورد استناد صوفیه – که مبادی خود را بر تعالیم قرآن و سیرت پیغمبر متکی می شمردند- واقع شده و بدین گونه در بین مآخذ اصلی تصوف اسلامی قرآن و حدیث را نمی توان نادیده گرفت.

اما منابع خارجی تصوف اسلامی که تدریجا و در طی قرون به سبب ورود اتباع مذاهب و ادیان و فرقه های مختلف اهل کتاب و نفوذ بقایایی از عقاید آنها در محافل صوفیه وارد و مقبول شده است. عبارت از دیانت مسیحی و اعمال رهبانان , افکار ایرانی و هندی و بودایی و گئوسیان(منسوب به مکتب ثنویت که در قرن دوم م. در روم خیلی رواج داشته) و مانویان و فلسفه نو افلاطونی.

اشتغال دایم به سیاحت , اختیار پشمینه پوشی و ترک تاهل ظاهرا تا حدی به تقلید از رفتار بعضی از راهبان- که در عراق و شام تعداد نسبتا زیادی ازآنها درآن ازمنه وجود داشت- در بین متصوفه رایج گشته است. زندگی در خانقاه نیز تا اندازه ای تقلید از مسیحیان و راهبان است. در قرون اولیه اسلامی, بلخ- که مدتهای مدیدی از مراکز مهم دین بودایی بود- و اطراف آن از مراکز مهم تصوف گردید, و صوفیان خراسان در تهور فکری و آزادمنشی پیشرو سایر صوفیان به شمار می رفته اند و عقیده ی فناء فی الله – که تا اندازه ای شبیه افکار مذاهب هندی است(نیروانا)-تا حدی به دست صوفیان خراسانی از قبیل با یزید بسطامی و ابو سعید ابو الخیر و امثال آنها ترویج می شده است , و حتی گفته شده است که سرگذشت ابراهیم ادهم را صوفیان قرن دوم ه.ق مطابق آنچه از شرح حال بودا شنیده بودند ساخته و پرداخته اند. از جمله شباهت های نزدیک بین بودائیان و متصوفه ترتیب مقامات است. انتشار فلسفه نو افلاطونی نیز در بین مسلمانان در تحول تصوف و پیدایش و بسط نظری تاثیر فراوان داشت.

تصوف اسلامی غالبا در سه صورت در طی تاریخ تجلی می کند:

1-      تمسک به شریعت و اجتناب از ترک ضروریات شرعی.

2-      عدم تقید به حدود و قیود شریعت و اتکا به ذوق و شهود قلبی و روحانی.

3-      جمع بین این دو صورت و رعایت اعتدال در پیروی از شریعت و جست و جوی حقیقت .

مشاهیر صوفیه ای که به صورت اول از تصوف منسوبند حارث محاسبی, ابوالقاسم قشیری, عبدالقادر جیلانی, خواجه عبدالله انصاری و شهاب الدین سهروردی (صاحب عوارف المعارف) هستند.

از کسانی که به صورت دوم انتساب دارند بایزید بسطامی, حسین بن منصور حلاج, محیی الدین ابن العربی و صوفیه ی فرقه ی ملامتیه .

و از پیروان صورت سوم ابو سعید ابو الخیر, عطار و جلال الدین رومی را می توان نام برد. هریک از طبقات مذکور بر حسب امری که آن را مدار تربیت خویش کردند شیوه ای بیش و کم خاص در امر تربیت پیش گرفتند و لیکن در باب ضرورت پیروی مرید از مراد همه ی طبقات صوفیه با وجود اختلاف در آداب جزئی همواره اتفاق نظر داشتند.

در ایران از اوایل عهد سلاجقه , صوفیه مورد توجه عامه و بزرگان واقع شده اند و مخصوصا ظهور محمد غزالی از اسباب مزید توجه عامه به مشایخ صوفیه شد. از مشاهیر صوفیه در قرون پنجم و ششم سلمی , امام ابوالقاسم قشیری , ابوسعید ابوالخیر , شیخ احمد جامی , احمد غزالی, عین القضاه همدانی و مجدالدین بغدادی را می توان نام برد. در عهد مغول و دوره ی بلافاصله قبل از آن از مشاهیر صوفیه ی ایران , نجم الدین کبری, نجم الدین دایه و قطب الدین حیدر را می توان نام برد. در عهد تیموریان نیز بعضی لز مشایخ صوفیه مشهور و مورد توجه بوده اند و از آن جمله اند: علاء الدوله ی سمنانی , عبدالرزاق کاشانی و شاه نعمت الله ولی. از اکثر صوفیه ی ایران آثار منظوم و منثور باقی مانده است و ادب صوفیه در تاریخ ادبیات ایران رنگ و شکل خاصی دارد.

مقارن قرن هفتم تصوف در آسیای صغیر نشر و بسط یافت و کسانی مانند صدرالدین قونیوی و جلال الدین رومی و امثال آنها این طریقه را در آنجا رواج دادند و بعدها بکتاشیه مانند مولویه در آسیای صغیر شهرت و نفوذ تمام کسب کردند در هند نیز مقارن همین ادوار کسانی مانند نظامالدیناولیا و بهاءالدین زکریا می زیسته اند.

از عهد صفویه تصوف در ایران رو به انحطاط گذاشت و با رواج مذهب شیعه و قوت فقها و علمای این مذهب مشایخ صوفیه نفوذ و قدرت خود را از دست دادند و علمای شیعه در طعن و قدح (طعنه زدن) مشایخ صوفیه کتب و فتواها نوشتند. در اواخر عهد صفویه تا اوایل قاجاریه بعضی از مشایخ صوفیه که احیانا از هند به ایران می آمدند مورد طعن و نفرت شدید عامه و قدح و تکفیر خاصه واقع می شدند و از آن جمله شید معصومعلی شاه دکنی و نور علیشاه اصفهانی را می توان ذکر کرد که اولی به فتوی و تحریک آقا محمد علی کرمانشاهی معروف به وحید بهبانی و مشهور به صوفی کش به قتل رسید. در دوره ی محمد شاه قاجار مخصوصا به علت نفوذ حاج میرزا آقاسی که خود صوفی و مرید مولا فخرالدین عبدالصمد همدانی بود دوباره بساط تصوف در ایران رونقی یافت و در دوره ی ناصرالدین شاه از مشایخ صوفیه نام حاج میرزا حسن صفی علیشاه مخصوصا شهرت تمام یافت که خانقاه صفی علیشاه به وسیله یوی در تهران تاسیس شد و بعد از وفات او انجمن اخوت از آن منشعب گردید.

از بزرگان و مشایخ صوفیه علاوه بر آنهایی که قبلا نامشان گذشت اینان را می توان نام برد:

ابن فارض, ابو الحسن خرقانی, ابو نصر سراج, ابونعیم , برهان الدین ترمذی, عین اقضات همدانی, مالک دینار, معروف کرخی , هجویری.

 

منبع : دایره المعارف دکتر مصاحب      
نوشته شده در  دوشنبه 87/2/23ساعت  1:10 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کلاه قرمزی
سفره هفت سین ما
[عناوین آرشیوشده]

?????هر کی نیاد ضرر کرده?????